۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

فردا؛ برگزاري مراسم هفتمين روز درگذشت شهيد محمد کامراني در مسجد الغدير

مراسم هفتمين روز درگذشت شهيد محمد کامراني فردا يکم مرداد از ساعت 16 تا 17:30 در مسجد الغدير تهران برگزار مي‌شود. محمد کامراني، که هجدهم تير بازداشت شده بود، پنجشنبه گذشته بر اثر جراحت‌های وارد شده در بيمارستان مهر تهران از دنيا رفت. او که تنها ۱۸ سال داشت و جمعه گذشته قرار بود در کنکور پزشکی دانشگاه آزاد شرکت کند، روز هجدهم تير در حوالی ميدان وليعصر تهران دستگير و به بازداشتگاه کهريزک منتقل شده بود. به نوشته سایت امیر کبیر، کامرانی چند روز پس از بازداشت، به همراه گروه ديگری از بازداشت‌شدگان به زندان اوين منتقل شد. این سایت می‌افزاید که خانواده‌ کامرانی وقتی از محل نگهداری او خبردار شدند که يک مامور زندان اوين در جمع خانواده‌ بازداشت‌شدگان فهرستی از اسامی افراد بازداشت‌شده راخواند و از انتقال آنها از کمپ کهريزک به زندان اوين خبر داد ولی سپس به آنها گفته شد که وی در بیمارستان لقمان بستری است. به نوشته امیر کبیر، وقتی اين خانواده به بيمارستان لقمان رفتند، با پيکر نيمه جان محمد کامرانی روبه‌رو شدند که همچنان تحت کنترل ماموران بود. آنها با هماهنگی مسوولان بيمارستان و باز تحت کنترل شديد ماموران، فرزند خود را به بيمارستان مهر منتقل کردند، اما تلاش‌های کادر پزشکی در نهايت بی‌نتيجه ماند و محمد کامرانی درگذشت. مسجد الغدير در خيابان ميرداماد واقع است. منزل پدر شهيد کامراني نيز در خيابان ملاصدرا، سازمان گوشت، پشت دانشگاه علوم پزشکي بقيةالله واقع است.

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

صداي ترانه شب‌ ها نمي گذارد که بخوابم

انگار برخي از انسان ها خلق شده اند تا اسطوره شوند و براي هميشه در ذهن تاريخ بمانند. در بخشي از تعريف اسطوره آمده است: «قصه ای که منشاء تاریخی نامعلومی دارد و بازگوکننده مصائبی ست که بر قومي کهن رفته است. قهرمانان و اساطیر، همه شخصیت­هايی واقعی بوده­اند اما روایات افسانه­ایی در ازمنه بعدی چیزهايی بر آن افزوده است.» ترانه موسوي خلق شد تا اسطوره شود. ترانه، فرزند قومي کهن بود که تاريخ همواره به اخلاق‌مداري آباء و اجداد او مي‌نازد اما سرنوشت غم‌انگيز او به دست بي‌اخلاق‌ترين ها رقم خورد. در روزهاي اخير بسياري از جوانان وطنمان در راه آزادي و اخلاق، جانشان را فدا کردند و خون تک تک شان، گام هايي شد براي نزديک شدن ما به آزادي، اينان که براي مبارزه با ظلم و جور زمانه به پا خاستند روزگار ما را اسطوره کردند و باعث شدند تا قصه ما قرن ها زنده بماند اما آيندگان در بازگويي سينه به سينه اسطوره ما به فرزندانشان، از نام هايي چون ندا، سهراب و ترانه مدد خواهند جست. هنگامي که خبر دستگيري ترانه و سرنوشت نامعلوم او در وبلاگ زيرزمين منتشر شد برخي بر آن شدند تا اين خبر را به دليل ابهام در منبعش، تکذيب کنند و نخواستند لحظه اي خود را جاي منبع خبر و نگارنده آن بگذارند و با خود بينديشند که آيا واقعن در شرايط حاضر مي شود منبع چنين خبري را ذکر کرد يا نه. برخي از اين افراد معتقد بودند که عکس ترانه نبايد از طريق اين وبلاگ و وبلاگ هاي ديگر منتشر مي شد؛ حال آن که هنگامي که خبر دستگيري و ناپديدشدن ترانه منتشر شد، منابع و نگارنده ها مي دانستند که ترانه زنده است و با انتشار عکس او، سعي داشتند تا نشاني از او بيابند. برخي به انتشار عکس ترانه و مشکلي که از سوي فرد ناشناس با مادر ترانه در تماسي تلفني عنوان شده بود خرده گرفتند و اين اقدام را عاملي براي بي آبرو شدن او دانستند و لحظه اي با خود نينديشيدند که اين ترانه نيست که بي آبرو مي شود بلکه افرادي که براي او و ديگر جوانان اين مرز و بوم ـ که گويي تعدادشان نيز اندک نيست ـ سرنوشتي از اين دست را رقم مي زنند بي آبرو شده اند. آيا همين طرز تلقي ها نيست که باعث افتادن چنين اتفاق هايي مي شود؟ برخي از مخاطبان بحث هايي را عنوان کرده اند مبني بر اين که وبلاگ زيرزمين که به انتشار اين خبر اقدام کرده، به تازگي راه افتاده است. اين جا بايد بگويم وبلاگ زيرزمين به منظور انتشار خبرهاي ترانه راه اندازي شد ولي اين بدان معنا نيست که اين وبلاگ اخبار ديگر اين روزها را منتشر نمي کند. برخي به قلم نگارنده خبر مشکلاتي را وارد دانسته اند و دقيقا نگفته اند منظورشان از اين جمله که نحوه تنظيم خبر نشان از کذب بودن آن دارد چيست. نگارنده که بين وبلاگ، خبرگزاري و روزنامه تفاوت هايي قايل است، در شرايط حاضر تمامي تکنيک هاي خبري را از وارونه ترين هرم ها به زير افکنده است و فقط و فقط کوشش مي‌کند تا خبر ترانه را به گوش جامعه و حتي کساني که در رأس حکومت نشسته اند برساند تا به سهم خود از تکرار فجايعي از اين دست جلوگيري کند. خبر ترانه براي نگارنده وبلاگ زيرزمين موثق و احتمال تکرار اين فاجعه نيز برايش محتمل است و حتي اگر روزي در برنامه اي که از سيماي جمهوري اسلامي پخش مي‌شود، دختري در مقابل چشم هاي بسياري، خود را با نام ترانه موسوي معرفي کند يا اگر روزي مادر ترانه از افرادي که به انتشار اين خبر اقدام کرده اند شکايت کند، ذره اي از اعتقاد نگارنده به ظلمي که نسبت به ترانه روا داشته شده است کم نخواهددشد. ترانه موسوي اکنون در گورستاني در مازندران خفته است. ترانه، قصه نيست اما قصه اش قرن ها در گوش کودکان جهان زمزمه خواهدشد.

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

پاسخ به مخاطباني که خبر تلخ ترانه موسوي را داستاني تخيلي مي پندارند

انتشار خبر ترانه موسوي در زيرزمين و چند وبلاگ ديگر، برخي از مخاطبان را بر آن داشت تا بدون لحظه اي تأمل، به محکوم کردن نگارنده خبر بپردازند و با پرسش هاي مکرر درباره منبع خبر، به تمسخر کل ماجرا اقدام کنند و به جاي حساس شدن درباره اين خبر، سرنوشت وحشتناک و غم انگيز ترانه را ـ فقط و فقط به دليل نداشتن منبع ـ داستاني تخيلي عنوان کنند. گويا اين دوستان خبر گم شدن و ناپديدشدن بسياري از جوانان شرکت کننده در تجمعات روزهاي اخير را هرگز نشنيده اند و خبر شهادت سهراب اعرابي در روز 25 خرداد و سرگرداني مادر وي را تا هفته پيش در مقابل اوين براي آزادي فرزندش باور ندارند. آيا به گوش اين مخاطبان نرسيده است که خانواده شهدا اجازه نصب پارچه سياه و عکس شهيدشان را بر سر درخانه هاشان ندارند و نمي توانند مجلس سوگواري براي عزيزانشان برگزار کنند؟ اين وضعيت خانواده هايي است که فرزندانشان در تجمعات مورد اصابت گلوله قرار گرفته اند. درباره وضعيت اسفبار ترانه که به گفته چريک آنلاين «قرباني هوس اوباشي شده که امروز براي آن که مشروعيت کل نظام مورد پرسش قرار نگيرد پشت سپري آهنين پناه گرفته اند.» مسلم است که محدوديت و تهديد چندبرابر خواهد بود. نگارنده وبلاگ زيرزمين در بخش پاياني خبر شهادت ترانه، به اين مخاطبان پاسخي هرچند کوتاه داده بود و به دليل ادامه يافتن محکوم کردن ها از سوي همان مخاطبان ـ که برخي، خود روزنامه نگارند ـ مي‌خواست پستي مستقل را اختصاص دهد به محدوديت ها و خفقاني که امروز بر خبرنگاران و روزنامه نگاران ساکن در ايران حاکم است، اما پس از خواندن آخرين پست وبلاگ چريک آنلاين ـ که همراه با برخي وبلاگ ها به انتشار خبر ترانه موسوي اقدام کرده بود ـ خود را از اين اقدام بي نياز ديد و تصميم گرفت پست يادشده را در زيرزمين قرار دهد. همه چيز درباره پشت پرده اخبار مربوط به ترانه موسوي و خانواده‌اش و پاسخ به مهدي جامي خبر مربوط به ترانه موسوي، دختري که هفتم تير در ميان بازداشت‌شدگان تجمع مسجد قبا تنها به مدت پنج ساعت در ميان بازداشتي‌ها ديده شد و پس از آن ناپديد شد حاشيه‌هاي فراواني به دنبال داشت که اين حاشيه ها پيش از هر چيز پرسش‌هايي هستند که پرسندگانشان از سر بي پاسخي، خود به يافتن پاسخ هاي ذهني خويش برآمده اند و نگارندگان خبر يادشده را نيز محاکمه مي کنند که چرا براي چنين خبر مهمي منبع قابل استنادي ارائه نمي کنند.چريک‌آنلاين ضروري مي‌داند براي نخستين بار در مورد يکي از خبرهاي خود به توضيحاتي مفصل بپردازد تا مخاطبي که حس مي‌کند به شعورش توهين و يا احساساتش جريحه دار شده به تصوير کامل‌تري از پشت‌پرده‌ي اين خبر برسد.شايد بايد با اين جمله آغاز کرد که نوشتن هر خبر در شرايط حاضر و درباره‌ي رويدادهاي جاري همچون رانندگي در جاده‌اي مه‌آلود و بدون هيچ‌گونه تابلوي راهنمايي است. جاده‌اي مه‌آلود که معلوم نيست کجا قرار است بپيچيد و اين پيچ تا کي و تا کجا بر خود مي‌‌پيچد. روزنامه‌نگاري در شرايطي که بايد بي‌نام و نشان بنويسي، بي‌هيچ ردپايي، بي‌آن که ردپايي براي لو رفتن منابع خبري‌ات باقي بگذاري يک کار چريکي تمام عيار است که با توقعات فانتزي و حرفه‌اي آن‌ها که در ساحل روزنامه‌نگاري عيان و آشکار قلم‌رنجه مي‌کنند هيچ ارتباطي ندارد.وقتي بايد طوري بنويسي که از نثر و رسم‌الخط‌ نتوانند تو را بشناسند، وقتي بايد طوري بنويسي که منابع خبريت از امنيت کامل برخوردار باشند بديهي است که مجبوري حتي در خبرت گاه در کنار چهار مورد صحيح دو مورد غلط بي‌آزار هم بگنجاني که آدرس دقيق منبع خبريت را ندهي.چند پاسخ به مهدي جامي واهالي ترديدنمي دانم واقعا اگر قرار بود آقاي مهدي جامي، ساسان آقايي و ديگراني که نگارندگان خبر ترانه را متهم مي‌کنند در شرايط ما کار کنند آيا براساس مدل‌هاي روزنامه‌نگاري اخلاق‌گراي اروپايي خبر مي نوشتند؟ در شرايطي که حتي منبع خبر هم جا زده و دارد ما را تهديد مي کند که نوشتن از ترانه را ادامه ندهيم، آيا باز هم پرسش‌هاي فانتزي و علمي-تخيلي مطرح مي‌کرديد؟آقاي جامي عزيز! اگر شما به جاي ما با سرچشمه‌ي خبر ترانه در ارتباط بوديد و در ايران هم زندگي مي‌کرديد نه در آمستردام يا يکي ديگر از کشوهاي اروپايي باز هم حاضر بوديد در وبلاگ شخصي خودتان و با اسم و امضاي خودتان خبر ترانه را منتشر کنيد يا مجبور بوديد وبلاگي تازه دست‌وپا کنيد؟ وبلاگ‌هاي تازه ‌از تخم درآمده که به گفته‌ي شما سه پست بيشتر ندارند دقيقا محصول همين فضاست دوست عزيز؟ نکند توقع داشتيد اين خبر را با ذکر منبع، کروکي منزل منبع خبر و در يک وبلاگ قديمي و آشنا تقديم حضورتان کنيم؟ اين چه تحليلي است دوست عزيز؟ دقيقا بنا همان دلايلي که براي رد کردن مشروعيت خبر برشمرده‌ايد مي‌توان حقانيت خبر را پذيرفت.لطفا به وقايع‌نگاري جنايات سازمان‌يافته‌ي دستگاه‌هاي امنيتي جهان دقت کنيد. کدام يک از اين جنايات که حتي در جوامع توسعه يافته رخ مي‌دهند قابل اثبات و انکار هستند و وقايع‌نگاران تا چه امکان دارند از سايه بيرون بيايند و آشکارا در هيات رابين‌هود به روشنگري بپردازند؟ حال آن که نگارنده معتقد است قتل ترانه يک جنايت سازمان يافته نبوده و او تنها قرباني هوس اوباشي شده که امروز براي آن که مشروعيت کل نظام مورد پرسش قرار نگيرد پشت سپري آهنين پناه گرفته اند و شما هم داريد آب به آسياب همان‌هايي مي ريزد که اين سپر آهنين را براي اين اوباش فراهم کرده‌اند. ... براي خواندن کامل اين پست چريک آنلاين، روي تيتر يادداشت کليک کنيد.

خونخواهي علي کاظميني، پدر يکي از شهداي سال 57 از آيت الله خامنه اي

بسمه تعا لی
رهبر محترم جمهوری اسلامی
باسلام
من علی کاظمینی هستم، 76 ساله. خداوند تبارک تعالی 2پسر به من عطا نمود که آنها را حسن وحسین نامگذاری کردم. حسن 22 ساله به ندای رهبرانی که یکی از آنها حضرتعالی هستید روز17شهریور57به میدان ژاله رفت تا به همراه سایر همفکرانش بر علیه رژیم شاه تظاهرات کند. درتجمعی که برای آن مجوزنداده بودند حاضر شد وعوامل سفاک شاه به ادعای آنکه تجمع غیرقانونی است با جمعیت برخورد، وحسن شهید شد. تاچندروزقبل، شاه راعامل ریختن خون فرزندم می دانستم. چندروزقبل نوه 19 ساله ام، پسر حسین که پدرش او را به یاد عموی شهیدش حسن نام گذاشته بود، به ندای رهبرانی به خیابان انقلاب رفت تا بهمراه همفکرانش برعلیه حقی که ازکف داده بود، تظاهرات کند. در تجمعی که برای آن مجوز نداده بودند حاضرشد وعواملی به ادعای آنکه تجمع غیرقانونی است با جمعیت حاضر برخورد وحسن دیگربه خانه برنگشت. حال که شما فرموده اید مسبب خون های ریخته شده، دعوت کنندگان مردم به خیابان ها هستند باید گفت: رهبرمحترم کشور! قبول فرمائید که یک بام ودو هوا نمی شود. اگرخو نخواهی ازدعوت کننده تظاهرات صحیح باشد ، پس من بایستی خونخواهی پسرم که در17شهریور57 خونش ریخته شد را ازشما مطالبه کنم واگرخونخواهی ازسردمداران حکومتی که به مخالفین خود حتی اجازه ابرازمخالفت در یک تظاهرات آرام را هم نمی دهند ، صحیح باشد ، پس خونخواهی نوه 19 ساله ام ازشما فقط معنی می دهد ولاغیر.

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

خانواده ترانه موسوي مي گويند جنازه سوخته او را يافته اند

دوستان ترانه موسوي، از بازداشت‌شدگان هفتم تير در درگيري‌هاي مسجد قبا، گفته اند كه خانواده‌ي وي از يافتن جنازه‌ي سوخته‌ي ترانه در حومه‌ي قزوين خبرداده‌اند.
يكي از دوستان ترانه موسوي ديروز براي پيگيري وضع ترانه با منزل پدري او تماس گرفت و با خبر مرگ ترانه و يافتن جنازه سوخته‌اش ـ بين كرج و قزوين ـ مواجه شد. خانواده ترانه از بازگويي مكان و زمان تشييع جنازه وي خودداري كردند و گفتند نمي توانند توضيحات بيشتري دهند. پس از پيگيري ها و تماس هاي مكرر دوستان ترانه با منزل وي، خانواده موسوي از آنان خواستند كه ديگر تماس نگيرند و در برابر سخن يكي از دوستان ترانه كه گفته بود خانواده او بايد نوع مرگش را به جامعه اطلاع دهند و به رسانه ها بگويند كه ترانه دستگير شده و پس از دستگيري به اين سرنوشت دچار شده است شنيده بودند كه ما صلاح كار خود را بهتر از شما مي دانيم و نمي خواهيم در تشييع جنازه اش كسي حضور داشته باشد.
ترانه موسوي به گفته يكي از دوستانش - كه نمي خواهد نامش فاش شود - روز هفتم تير در حوالي تقاطع ميرداماد و خيابان شريعتي كلاس آرايشگري داشته است. او اتومبيل خود را در يكي از خيابان هاي فرعي بين حسينه ارشاد و ميرداماد، پارك مي كند و پس از ديدن تجمع مردم در خيابان قبا و اطراف حسينه ارشاد با يكي از دوستان خود تماس مي گيرد و به او مي گويد كه پيش از رفتن به آرايشگاه بهتر است سري به مسجد قبا بزنند و با دوست خود در نزديكي مسجد قبا قرار مي‌گذارد. وي كه به گفته دوستش مانتوي سبز به تن و شالي سبز به سر داشته است درحاليكه در خيابان شريعتي منتظر يكي از دوستان خود بوده است از سوي مأموران حكومتي دستگير مي شود و در هنگام دستگيري، دوست وي كه به محل قرار نزديك مي‌شده از دور وي را مي بيند. ترانه را سوار به وني مي‌برند. شواهد دستگيري ترانه به همين جا ختم نمي شود و چند نفر از دستگيرشدگان واقعه مسجد قبا در تماس هايي با خانواده‌ي وي، خبر دستگيري اش را به آنان اطلاع مي دهند. ترانه موسوي در زمان دستگيري شماره منزل و يكي از دوستانش را به چند نفر از دستگيرشدگان مي دهد و از آنان مي‌خواهد در صورت آزادي با خانواده اش تماس گرفته و خبر دستگيري اش را به آنان اطلاع دهند. كساني كه در آن روز همراه با ترانه به ساختماني در حوالي پاسداران منتقل مي ‌شوند گفته اند كه او مدام گريه مي كرده و مي گفته است نه براي تجمع كه براي شركت در كلاس آرايشگري در آن محل حضور داشته است. اما برخي از دوستانش خبر داده اند كه ترانه در راهپيمايي هاي مسالمت آميز روزهاي 25، 26 و 27 خرداد شركت داشته است و حتا پيش از انتخابات نيز با حضور در زنجيره سبز، حمايت خود را از اصلاحات و آزادي در ايران ابراز مي كرده است.
به گفته يكي از دوستان ترانه، پس از دو هفته از دستگيري او، فردي ناشناس با منزلش تماس گرفته و به مادر ترانه خبر بستري بودن وي را در بيمارستان امام خميني كرج مي دهد. اين ناشناس به مادر ترانه مي گويد كه مردم دخترش را پس از تصادف، به آن بيمارستان رسانده اند. مادر ترانه به ناشناس مي گويد برخي تماس گرفته اند و ترانه را در درگيري هاي مسجد قبا و در بازداشگاه ديده اند اما ناشناس مي گويد ترانه ربطي به حادثه مسجد قبا ندارد و احتمالن قضيه اش ناموسي ست؛ چراكه مي خواسته با شلنگ سرم خودش را حلق آويز كند. او پارگي رحم و مقعد را نيز دليل بستري شدن ترانه ذكر مي كند. خانواده ترانه به آن بيمارستان مراجعه مي كنند اما مسوولان بيمارستان بستري شدن ترانه موسوي را تكذيب مي كنند و تنها يكي از پرسنل مي گويد كه دختري را با موهاي بافته شده ديده است كه چند نفر با ظاهري به گفته او «حزب اللهي» بيهوش مي آورند و بيهوش مي برند.
جملاتي كه اين ناشناس در مكالمه تلفني با مادر ترانه بيان مي كند نشان مي دهد كه ماموران وزارت اطلاعات و لباس شخصي ها مي خواسته اند ذهن خانواده ترانه را از سياسي بودن قضيه منحرف كنند و به آنان بقبولانند كه دخترشان از نظر اخلاقي مشكلاتي داشته است تا خانواده نيز پس از شنيدن خبر مرگ فرزندشان، از پيگيري و پي جويي درباره چند و چون مرگ وي خودداري كنند.
ممانعت خانواده ترانه موسوي از دادن اطلاعات درباره تشييع پيكر وي و چگونگي درگذشتش عجيب به نظر نمي رسد؛ چراكه تمامي خانواده هاي قربانيان حوادث اخير از سوي حكومت و وزارت اطلاعات تهديد مي شوند و به آنان گفته مي شود در صورتي كه تشييع پيكر عزيزانشان و مراسم كفن و دفن و ختم آنان با حضور مردم و با شيون و ناله برگزار شود مشكل حاد ديگري براي يكي ديگر از عزيزانشان اتفاق خواهد افتاد.
ترانه موسوي اكنون تنها به خانواده اش تعلق ندارد و متعلق به همه ايرانيان است؛ بنابراين پيگيري وضعيت او و چگونگي درگذشتش وظيفه تك تك ماست. اين كه من نمي توانم با نام خود اين اخبار را منتشر كنم؛ اين كه دوست ترانه نمي تواند نامش را بگويد؛ اين كه خانواده ترانه درباره فرزندشان هيچ حرفي نمي زنند همه از خفقاني حكايت دارد كه امروز بر جامعه ما حاكم است. من از دوستاني كه وظيفه خود مي دانند به راحتي و به سرعت اين نوع اطلاع رساني را محكوم كنند مي خواهم به جاي نشستن و محكوم كردن اين و آن، درباره ترانه تحقيق كنند و خبرهايش را به گوش نخست ايرانيان و سپس جهانيان برسانند تا شايد از بيش از اين شاهد قرباني شدن ترانه هايمان نباشيم.
لازم است بگويم عكس ترانه را نيز يكي از هنرجويان آموزشگاه آرايشگري و از دوستان ترانه در اختيار وبلاگ زيرزمين قرار داد.

۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

آرمان استخري‌پور به جمع شهداي وقايع اخير پيوست

آرمان استخری‌پور، جوان 18 ساله شيرازی که در درگيري‌هاي ماموران حکومتي با مردم در تظاهرات شيراز مورد اصابت باتوم قرار گرفته بود پس از چند روز کما و بر اثر مرگ مغزی، سرانجام شهيد شد.
يکي از دوستان آرمان که نخواست نامش فاش شود گفت: آرمان در درگيری‌های چند روز اخير شيراز در محله ابيوردی با باتوم مجروح شد وپس از آن به کما رفت.
به گفته اين جوان شيرازي، آرمان که به منزل پيرزنی در حوالی درگيري‌ها پناه برده بود امروز، 24 تير، جان باخت و پيکر اين عزيز جان باخته قرار است در دارالرحمه شيراز به خاک سپرده شود.
پزشک آرمان علت مرگ وی را مرگ مغزی اعلام کرد.

یک شاهد عینی: پیکر صدها شهید در سردخانه‌ها پنهان و بر روی هم انبار شده است

یک شاهد عینی که نخواست نامش فاش شود در حالی‌که برای یافتن عزیز خود همچنان سرگردان است گفت که جنازه صدها شهید را در سردخانه‌ای در جنوب غربی تهران دیده است که بر روی هم تلنبار شده بودند. در حالی‌که بسیاری از خانواده‌های زندانیان در بند همچنان نگران عزیزانشان از این نهاد به آن سازمان و از این زندان به آن دادگاه سرگردان و حیران بازی داده می‌شوند و هیچ مقام مسئول و غیر مسئولی در کشور حاضر به پاسخگویی به این خانواده‌های نگران نیست، برخی از خانواده‌ها را به محل نامعلومی دعوت می‌کنند و بعد از توجیه و تهدید آنها به آسیب دیدن دیگر اعضای خانواده و همچنین گرفتن تعهد مبنی بر عدم اطلاع‌رسانی در مورد مرگ فرزندانشان و امضاء اوراقی با این مضمون که تائید می‌کنند عزیزانشان بر اثر تصادف و یا دیگر حوادث طبیعی جان سپرده‌اند جنازه‌های آنها را تحویل خانواده‌های داغدار می‌دهند. نوروز به به نقل از یکی از این خانواده ها که نخواست نامش فاش شود نوشته است، وی را به سردخانه‌ای در جنوب غربی تهران که مخصوص نگهداری میوه و محصولات لبنی بوده است برده‌اند و آلبومی در اختیارش گذاشته‌اند که تصویر صدها کشته در آن بوده است تا جنازه فرزندش را از بین آنها پیدا کند. به گفته وی دیدن تصاویر این کشته‌ها نزدیک به نیم ساعت به طول انجامیده است. وی افزود در زمان خروج از این سردخانه پیکر صدها شهید را دیده است که در آنجا روی هم گذاشته شده بودند. این مادر داغدار می‌گوید با آنکه جنازه فرزندم را پیدا نکردم اما با دیدن آنهمه جنازه که رو هم دپو شده بود از هوش رفتم و وقتی به هوش آمدم که در بیرون سرخانه و در ماشین بودم. همه اینها در حالی است که تمامی مقامات نظامی کشور در هفته‌های اخیر استفاده از سلاح گرم را در درگیری‌های تهران رد کرده‌اند و مشخص نیست این همه شهید و کشته که هر روز تنها نام برخی از آنها منتشر می‌شود به چه صورت کشته و شهید شده‌اند.
منبع: موج سبز آزادي

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

وضعيت مبهم يکي از بازداشت‌شدگان تجمع مسجد قبا

يکي از دستگيرشدگان هفتم تير 88 با نام «ترانه موسوي» متولد 1360 در وضعيتي نامعلوم به سر مي‌برد. يک ناشناس پس از نزديک به سه هفته، در تماسي تلفني با مادر او گفته است که ترانه به دليل پارگي رحم در بيمارستان امام خميني کرج بستري‌ست اما خانواده او پس از مراجعه به اين بيمارستان نيز نتوانستند از فرزندشان خبري بگيرند. ترانه موسوي هفتم تير 88 در اطراف مسجد قبا در خيابان شريعتي تهران از سوي مأموران حکومتي دستگير شد. پس از گذشت نزديک به سه هفته، افرادي ناشناس با مادر او تماس گرفته و از بستري بودن او در بيمارستان امام خميني کرج خبر دادند. اين افراد تصادف در حومه خيابان شريعتي و پارگي رحم و مقعد را دليل بستري بودن وي در بيمارستان عنوان و تأکيد کرده‌اند بستري‌شدن او ربطي به تجمع مسجد قبا ندارد. آن‌ها گفته‌اند ترانه مشکل ناموسي داشته است و به همين دليل مي خواسته با شلنگ سرم، خود را حلق‌آويز کند. خانواده‌اش پس از مراجعه به آن بيمارستان، نتوانستند او را ببينند و مسوولان بيمارستان گفته‌اند که شخصي با اين نام در آن‌جا بستري نيست. يک شاهد عيني که روز هفتم تير دستگير شده بود، مي‌گويد: « نيروهاي ضد شورش و لباس شحصي روز هفتم تير من و تعدادي از دستگيرشدگان را سوار بر ون‌هايي به ساختماني در اطراف ميدان نوبنياد بردند و به آزار جسمي و روحي ما پرداختند. برخي از دستگيرشدگان را در همان بعداز ظهر به زندان اوين منتقل کردند اما من و بقيه را آزاد کردند. ترانه در ميان ما بود. او دختري زيبا، خوش‌اندام و شيک‌پوش بود و بازجويي‌اش از همه بيشتر طول کشيد. چشم‌هايش سبز بود. من و تعدادي را همان شب آزاد کردند و تعدادي را نيز پيش از آزادي ما به جاهاي ديگري فرستادند. اما نيروهاي لباس شخصي ترانه را همان‌جا نگه داشتند و حتا به او اجازه ندادند تا با مادرش تماس بگيرد.» پدر ترانه موسوي ناراحتي قلبي دارد و پس از ناپديد شدن تنها فرزندش در خانه بستري شده است.

خريدن آلبوم‌هاي اسطوره‌اي به نام محمدرضا شجريان، راهي ديگر براي مبارزه مدني

محمدرضا شجريان، اين روزها همگام با مردم ايران، اعتراض خود را به تقلب در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري ايران نشان مي‌دهد. او پس از 22 خرداد 1388، در گفت‌وگويي با بي بي سي، به‌طورغيرمستقيم به لحن محمود احمدي‌نژاد درباره‌ي مردم ايران اشاره کرد و از صدا و سيماي جمهوري اسلامي خواست تا صداي او را پخش نکنند و گفت: «من هم جزو همان خس و خاشاکم.» استاد آواز ايران شب گذشته نيز در گفت‌وگو با صداي آمريکا بر اين خواسته‌ي خود تأکيد کرد و گفت با توجه به اين که صدا و سيما همچنان صداي وي را پخش مي‌کند، مي‌خواهد از تلويزيون ايران شکايت کند و براي اين منظور با وکيلش نيز صحبت کرده است. با توجه به اين‌که شجريان با مردم ايران همپا و همصدا شده است، مي‌توانيم با خريدن آلبوم‌هاي اين استاد، از وي قدرداني و شکلي ديگر از مبارزه مدني در پيش گيريم. دور از نظر نيست که حکومت ايران ـ پس از گفت‌وگوي استاد شجريان با بي بي سي و صداي آمريکا ـ به جمع‌اوري آلبوم‌هاي وي از بازار اقدام کند. مردم مي‌توانند در خيابان‌ها و پشت چراغ‌هاي قرمز، به جاي زدن بوق‌هاي ممتد، ترانه‌ها و تصنيف‌هاي شجريان را در ضبط اتومبيل‌هاي خود بگذارند و صداي آن را بلند کنند.

ما زير ِ زمين زندگي مي‌کنيم و زير ِ زمين مي‌ميريم

ما سال‌هاست زير زمين زندگي مي‌کنيم و نفس نمي‌کشيم. ما زير ِ زمين زندگي مي‌کنيم و زير ِ زمين مي‌ميريم. من و دوستان بي‌شمارم از زندگي در زيرِ زمين خسته شده‌ايم و مي‌خواهيم روي زمين را تجربه کنيم. زندگي زيرزميني ما در اين روزها رنگ ديگري به خود گرفته است؛ رنگ سبز که گاهي قرمز مي‌شود.